یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت
یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت

محتوای کوله پشتی سربازی در دوران آموزشی

از اوجایی که خود من وقتی دفترچه سربازی رو پست کردم کلی پرس و جو کردم در مورد وسایل مورد نیاز، لازم دیدم تجربیاتم رو با دیگران به اشتراک بذارم.

در ابتدا باید بگم که من دوره ی آموزشی رو در گردان اویس قرنی، مرکز آموزش نیروی دریایی ارتش سیرجان ( استان کرمان ) گذروندم و برخلاف اکثر مراکز آموزشی از بدو ورود تا روز آخر رو توی پادگان بودم پس باید از همون اول وسایل ضروری رو همراه خودم میبردم. اما اکثر پادگان ها هفته ی اول رو برای تهیه وسایل مورد نیاز و خیاطی و ... مرخصی میدن.

  ادامه مطلب ...

روش های مقایسه را بیاموزیم.

همه ی ما میدانیم برای پیشرفت در زندگی اکثر آن چیز هایی که برای پیشرفت لازم است را باید از دیگران بیاموزیم و بخشی را نیز خودمان تجربه کنیم. این بدان معنا نیست که در طول این راه، زندگی خود را با دیگران مقایسه کنیم. 

    

من، تو و همسایه، هرکدام انسان هایی منحصر به فرد هستیم روی این کره خاکی و دارای توانایی هایی منحصر بفرد. نمی توان خود و توانایی های خود را با انسان دیگری مقایسه کرد. که مقایسه شدن با دیگری درد آور ترین فشار روحی برای انسان هاست. قرار نیست همه به اندازه هم بدانند، بخوانند، بخوردند، بخوابند و... که همه ی این رفتار ها مختص خود آن فرد است. هیچ گاه نه خود، نه زندگی خود و نه اطرافیانمان را با دیگران (افراطی) مقایسه نکنیم. مقایسه وقتی بهترین نتیجه را میدهد که امروز خود را با دیروز خود مقایسه کنی. 

بخش جدید در دست احداث

*** منتظر اتفاقات جدید در وبلاگم باشین ***

به مناسبت گذشتن از صد پست و با پایان امتحانام بخش جدیدی رو به وبلاگم اضافه میکنم ! مطمئنن میتونه براتون جالب باشه. امیدوارم که این کار باعث بسته شدن وبلاگم نشه و مجبور نشم برم روی یه سرور دیگه و این همه زحمتم هدر بره ! خیلی دوستون دارم ! این روزا نمیرسم زیاد بیام .

منتظرم باشین

پ.عین - 90/10/24

شوخی شوخی

این شعرو شنیدی؟
"بچه ها شوخی شوخی سنگ می انداختند ولی گنجشک ها جدی جدی میمردند"
- نه... مال کیه؟
_اینش مهم نیس...
خواستم بگم شوخی شوخی حرفایی میزنی که جدی جدی دلم میشکنه

به اجبار

تا حالا شده فکر کنی یک نفر اسلحه گذاشته روی سرت و اگر وبلاگ را آپدیت نکنی ماشه را میکشد؟ نشده؟ الان من همچین حسی دارم، انگار مجبورم کرده اند که پست جدید بدهم بیرون! ولی شما مجبور نیستید این را بخوانید، منظورم از شما همان شیش نفریست که آدرس این وبلاگ را دارند.

چرا فقط شیش نفر آدرس این وبلاگ را دارند؟ چرا انقدر سکرت؟ چرا انقدر فراری؟ چرا انقدر عن؟ چرا انقدر بیشعور؟  آدمی؟… احتمالاً پس از فهمیدن اینکه فقط شیش نفر آدرس اینجا را دارند این سوالها در مغزتان آمده، شایدم برایتان مهم نبوده و سوالی نیامده ولی من دوست دارم راجع به این سوالها توضیح بدهم. توضیح دوست دارم، بعضی وقتها که درس میخوانم ادای استادها را در میاورم و برای دانشجوهای فرضیم مـِن جمله لپتاپ، استکان، قندان، قند، موبایل ، صندلی و بالشم توضیح میدهم. خب برویم من این چرا ها را برایتان توضیح بدهم.

نمیدانم چرا ولی هیچوقت دوست ندارم کسی از خانواده، دوست یا آشناهایم بفهمد پوریا منم و زیرخط مال من است. اعتقاد دارم آنها شعور مجازی ندارند، یعنی دنیای مجازی را درک نمیکنند یعنی نمیدانند که هر چه اینجا میگویم دلم میخواهد همینجا (دنیای مجازی) بماند. یک عدد اکانت فیسبوک داشتم که دوست و آشنا و فک و فامیل از آن با خبر بودند که به قوه ی الهی آن را هم دلیت کردم. دهنم را صاف کردند سر همین پوریا چه شایعه ها چه اراجیف چه جفنگ ها که پشتم نگفتند. البته برایم مهم نبود ولی از نگاههایشان در مهمانی ها بدم میامد. سلاااام فلانی ! فرناز تی پی چطوره ؟،  نگین حالش خوبه ؟،  شادی رو سلام برسون، اینها از جمله عکس العملهایشان بود و عکس العمل من فقط لبخند بود  ولی در دلم :| بودم. حالا اینها به کنار استاتوس مینوشتم بعد یکی از همین آشنا ها میامد و کامنت میگذاشت، فردایش در مهمانی استاتوس من را میخواند و کامنت خودش را هم میخواند و هر هر هر میخندید و من هم لبخند میزدم در حالی که در دلم :| بودم. در کامنت بازی از زندگی واقعی‌ام برای فرندلیستم میگفت و من کامنت میگذاشتم “:))” در صورتی که اینجوری :| بودم. کلیپ رقص من را تو کلاس سوم راهنمایی را روی والشان شر کرده بودند من را تگ کرده بودند :| بگذریم. عکسهایی از دیوونه بازیهای دوره دبیرستانم را روی والم شر میکردند و من همه‌اش اینجوری :| بودم در صورتی که کامنت میگذاشتم ” :)) یادش بخیر”.

و شما یک درصد فکر کن همه بفهمند این پوریا منم . . .

ای ملت ...

ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند ؛ تا ز کار تو سری در آرند


پ.ن : بجون خودم !


به یک استکان حرف بپیوندید

پست رمز دار

با عرض پوزش پست قبل برخی از دلتنگیهام بود که دوس نداشتم خیلیا بخونن ! فقط به برخی افراد رمزشو میگم.


به یک استکان حرف بپیوندید


اینجور باش

به زندگیت همیشه پیشرفت بده ولی ساده بگرد و نذار کسی از بیوگرافی خودت و زندگیت از ظاهرت با خبر بشه.



به یک استکان حرف بپیوندید


اتصال دامنه ...

خب . امشب کارای اساسی واسه وبلاگم کردم . اول طراحی قالب بود ، الانم باید بگم که یه دامنه متصل کردم به وبلاگ. از این به بعد میتونین با www.Velgarda.ir  هم به وبلاگ من سر بزنین ...

قالب ماهی کوچولو

خب امشب ، با کلی درد سر قالب رو واسه خودم درست کردم . اسمشم میذارم ماهیِ کوچولو ... خودم که پسندیدم ، یه جورایی جذابِ واسم . امیدوارم واسه شما هم جذاب باشه .

از این پس ، با قالب جدید ادامه میدم ... به امید روز های آفتابی و دلی دریایی.