یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت
یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت

خر ؟! پل ؟! میگذره ؟!

بعضی ها خرشون از پل گذشته.
بعضی ها خرشون داره از پل می گذره.
بعضی ها دارن خرشونو راضی می کنن که بره رو پل!
بعضی ها هم اصلا خر ندارن.
بعضی ها هم خر دارن ولی نمی دونن پل کدوم طرفیه!

بخشی از دکلمه های روزمره

در اوایل دوستی و با هزاران مشکلات سر راه : 
اینا حسودن :| گاومو میفروشم برات دامن قاسم ابادی میخرم :] بعدم میبرمت شهر پیش قمر خاتون سیبیلاتو با ماشین بزنه بعدش دستتو میگیرم توو خیابونا با هم راه میریم تا همه بفهمن که من واسه تو هستم و تو واسه من. بعدش میریم پشت زندان یه دس فالوده شیرازی با آب لیمو میخوریم و میریم حافظیه یه فال واست میگیرم. میگن حافظ همه فالاش خوبه . همش.

پس از چند ماه رفاقت و دعواهایی که شیرینی زندگی هستن :
گیست رو واسه من بلند میکنی؟ این بود جواب همه محبتا و سنگ صبوریام؟  پاره بشه اون چادری که واسه تولدت گرفتم . پاره بشه
از همون اول باید میچیدمت... باید میذاشتمت سر خیابون ، میذاشتمت توی پارک با دوتا عوضی دوس بشی ببرنت...
حالا دیگه میری با غربی ها؟ ایناى که میرن اون ور آب بى حیایى میکنن دارن حرف اغا رو زمین میندازن. دختر خوب امسال سالِ تولید ملیه...
برو دیگه نمیخوام ریخت و قیافت جلو چشام باشه !!!




+ لازم نیست که تکرار کنم که وابستگی عنه، خره، گابه، کوفته، زهرماره... خودتون بفهمید دیگه
+ پس از سه روز تنهایی : نه بمان هنوز...


بیشعوری


بسیاری از مردم عقیده دارند: "شاید من نتوانم بیشعوری را تعریف کنم، اما قطعا وقتی بیشعوری را ببینم می شناسمش" و این سخن درستی است. تقریبا همه در این امر اتفاق نظر دارند که یک بیشعور کسی است که رفتار وقیح و نفرت انگیزی را به صورت کاملاً ارادی و عمدی از خود بروز می دهد و از ایجاد اختلالی که در کارها به وجود آورده و آزاری که به دیگران رسانده قلباً بسیار خوشحال است. البته همیشه منتقدانی هستند که به این نوع تعریف معترضند و آن را از طرف یک درمانگر متخصص ، زیادی دم دستی و... میدانند. پاسخ علمی من هم در مقابل این است: آنقدر اعتراض کنند تا جانشان در بیاید...!

تابستان خود را چگونه گذراندید ؟

موضوع انشا
تابستان خود را چگونه گذراندید ؟

متن انشا : یک تیر ماه شروع تابستون بود که ما داشتیم درس میخوندیم واسه پایان ترم.
تا وسطای تیر که امتحان میدادیم.
بیست و دو تیر هم روز جوان بود هم تولد علی اکبر هم تولد من؛ خب طبق معمول هرساله خیلیا نفهمیدن و خودم واسه خودم تولد گرفتم و تنهایی رفتم یه چیزی خوردم. البته باید همینجا تشکر کنم از دوستای گلم که همیشه به یادم هستن ( یک استکان شعر (کامران عزیز) که تبریک گفت و واسم کادو گرفت ( که خودش میدونه چی گرفت ) ( خانوم پرستاری که همیشه به من لطف داره و یه همکلاسی که احترام ویژه ای بهش میذارم ) )
از همون وقتا تا همین وقتا شب تا صبح اینترنت ، صبح تا شب خواب. یه سر رفتم شاهرود با سجاد و برگشتیم که هم خوش گذشت هم سخت گذشت. نا گفته نماند چندتا عروسی رفتم و خیلی از دوستای قدیمیم رو این تابستون دیدم. شاید باز هم اینجا رو آپدیت کنم .

این بود انشای من !


به یک استکان حرف بپیوندید


بهترین غم خوار

به تنها کسی که راز دلم رو گفتم ، اما دلم رو نشکوند . دیوار بود ... دیوار



به یک استکان حرف بپیوندید

نبردی در وانفسا

الان دارم با نفس اماره ام می جنگم، من انسان خوبی هستم. آره؛ من کار بدی نمیکنم !!


به یک استکان حرف بپیوندید

رستگاری نزدیک است

قدیما راه بهشت از کربلا میگذشت... الان آسفالت شده از جردن اتوبان زدن


به یک استکان حرف بپیوندید


شما

آخر شبا که می‌شه
هوس فلافل تند و تیز نمی‌کنین؟

یا ته دیگ؟


به یک استکان حرف بپیوندید


درس زبان فارسی

بنظر من و برخلاف تصور خیلی ها زمان بر چهار قسم است...زمان ماضی...زمان حال..زمان آینده...و. ..زمان شاه!!!

به یک استکان حرف بپیوندید


هیچی به هیچی

این روزا هیچ اتفاقی هم واسم نمی افته که واستون بنویسم ... موندم چرا اینجور شده. بجاش یه عکس خوشگل میذارم



به یک استکان حرف بپیوندید