-
محبت
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 14:21
یکی از ابزار های قوی، یا حتی میشه گفت قوی ترین ابزار برای استحکام یک رابطه، محبت کردن متقابل هست. محبت کردنِ بدون انتظار، بدون نقشه و پی در پی. برای کسانی که دوستشان دارید و دوستتان دارند. البته این نکته مهم هست که به چه کسی و چطوری محبت میکنید ولی گاهی میشنوم که برخی افراد در یه رابطه ی پوچ و بی هدف از روی عادت یا...
-
خر ؟! پل ؟! میگذره ؟!
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 14:43
بعضی ها خرشون از پل گذشته. بعضی ها خرشون داره از پل می گذره. بعضی ها دارن خرشونو راضی می کنن که بره رو پل! بعضی ها هم اصلا خر ندارن. بعضی ها هم خر دارن ولی نمی دونن پل کدوم طرفیه!
-
موضوع انشا : تعطیلات نوروز خود را چگونه گذراندید ؟
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 14:40
به نام خدا تعطیلات نوروز با تحویل سال خونه دختر دایی شروع شد و بعد حافظیه و سعدی و گشتن و کلی خوشحالی. طبق معمول همیشه اعداد نجومی عیدی گرفتن من به رقم قابل توجه چهار هزار تومان ( سند ) رسید و بعد از دوازده روز به ده هزار تومن نزدیک شد (نه هزار تومن) که قصد داشتیم بین بچه ها نصف کنیم. بعد از چند روز تفریح در شیراز...
-
بخشی از دکلمه های روزمره
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 19:06
در اوایل دوستی و با هزاران مشکلات سر راه : اینا حسودن :| گاومو میفروشم برات دامن قاسم ابادی میخرم :] بعدم میبرمت شهر پیش قمر خاتون سیبیلاتو با ماشین بزنه بعدش دستتو میگیرم توو خیابونا با هم راه میریم تا همه بفهمن که من واسه تو هستم و تو واسه من. بعدش میریم پشت زندان یه دس فالوده شیرازی با آب لیمو میخوریم و میریم...
-
به بهانه ی سال جدید
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 18:40
خب؛ مثل اینکه عید شده و منم باید به نوبه خودم به همتون تبریک بگم و از همینجا بگم خیلی دوستون دارم! خب پس دوستون دارم. عیدوتونم مبارک . برین دیگه. خیلی زیاد باهاتون احوالپرسی کردم اند احوالات این روزها هم باید بگم که همه چی به خوبی و خوشی پیش میره و خوش و خوشحال هستیم! صلوات + اینم لینک صحبت ها در اولین روز سال 1391 -...
-
بیشعوری
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 01:28
بسیاری از مردم عقیده دارند: "شاید من نتوانم بیشعوری را تعریف کنم، اما قطعا وقتی بیشعوری را ببینم می شناسمش" و این سخن درستی است. تقریبا همه در این امر اتفاق نظر دارند که یک بیشعور کسی است که رفتار وقیح و نفرت انگیزی را به صورت کاملاً ارادی و عمدی از خود بروز می دهد و از ایجاد اختلالی که در کارها به وجود...
-
به بهانه ی تولدت در این شب سرد با قلبی گرم
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 11:35
خب باید بگم که در روزهایی که گذشت تولد کسی هست و شاید بهتر باشه بگم بود که من فوق العاده قبولش دارم و به اندازه مامان بابام بهش احترام میذارم و واسش ارزش قائلم. چون توو سخت ترین شرایط تنهام نذاشت و همیشه تا هرجا تونسته کمکم کرده. خوب قاعدتا اینجور دوستا رو باید رو چشم نگه داشت نه دوستایی که یه روز هستن و یه روز نیستن....
-
My Boo
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 10:24
دوستان عزیز برای گوش کردن بوو های من میتونین اینجا کلیک کنید و شاید لذت ببرید. ممنون میشم نظر هم بدین. این چند روز هم اصلا وقت ندارم بیام اینجا. به هرحال دلم براتون تنگ شده! باز میام.
-
به بهانه ی تحول
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 20:59
گذر باید کرد ! عوض باید شد ! من در اندیشه بارانم و تو ... به صدای پای آب دل بستی ... گذر باید کرد ، رفت ها باید باخت ، باخت ها باید شد، برد ها باید دید ، تا به دریا رسید ! من گذر کردم از این حس ... تو ندانی و منی همچون تو به ته خط شاید ، باز گشتم ...... + [ خودم . یعنی : پ.عین ]
-
برای خواهر عزیزم !
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 05:02
روز فروغ تو باد می آمد. دنیا مدهوش از آمدنت بود. جهان را میگفتی ، انگار آشفته بود. انگار آمادگی حضورت را نداشت. نمیدانست با این اتفاق چه کند. ترس بر اندام دنیا افتاد و شهر لرزید و باد هراسان به دور خود میچرخید... خورشید در حال غروب بود؛ خورشید هم نتوانست تورا ببیند. رفت و رفت ... و تو آمدی و جای خورشید تابیدی ، جای...
-
بخش جدید در دست احداث
شنبه 24 دیماه سال 1390 19:09
*** منتظر اتفاقات جدید در وبلاگم باشین *** به مناسبت گذشتن از صد پست و با پایان امتحانام بخش جدیدی رو به وبلاگم اضافه میکنم ! مطمئنن میتونه براتون جالب باشه. امیدوارم که این کار باعث بسته شدن وبلاگم نشه و مجبور نشم برم روی یه سرور دیگه و این همه زحمتم هدر بره ! خیلی دوستون دارم ! این روزا نمیرسم زیاد بیام . منتظرم...
-
بودن_ تو
جمعه 23 دیماه سال 1390 13:44
با من بمان در این دنیای در آشوب، در این دنیای پر نور مثل شب ، ساکت مثل قناری ، فریاد مثل عشق ، پر تلاطم و آرام. با من بمان ای رنگین کمان_ سیاه، تو که حرفهایت آتش میزند آب_ دریا را، تو که طرح لبخند هایت در خواب، می کند یک شب آرام را طوفانی. بمان با من ، بمان با من، تو که تلخی_ قندت، حدیث_ شیرینی ست. بمان با من، منی که...
-
در راستای اهمیت به نظر خوانندگان این وب
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 12:10
در راستای اهمیت به پیشنهاد و انتقاد دوستان "هرگونه کپی برداری از متون این وب نیازمند به مجوز کتبی از نویسنده است"!!!! لذا هرگونه استفاده بازرگانی و تجاری از این وب اعم از باز نویسی، خلاصه نویسی، زیراکس، ضبط کامپیوتری، کتاب الکترونیکی، لوحفشرده، شبکه اطلاع رسانی و الگو برداری ازنظر قانونی ممنوع و پیگرد قانونی دارد و از...
-
سنگفرش_ خیابان
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 13:51
بخواب آسمان. بخواب. سکوت بیدار است. بال پرواز کبوترها بوی سیلی و شلاق میدهد. بخواب آسمان. پاییز بیدار است. اینجا پنجره ای باز است، اینجا پنجره ای نفس نمیکشد ، پلک نمیزند. انگار باز دلتنگم. خانه ام خیابان است، عشقت را قدم میزنم. سنگفرش خیابان را نو کرده اند، با جای قدم هایت روی دلم چه خواهند کرد ! بخواب آسمان، تا نبینی...
-
این است آرزوی من
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 11:22
-
گاهی که دلم برایت تنگ می شود
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 11:12
موجود بی آزاری هستم کار می کنم قصه می خوانم شعر می نویسم و گاهی دلم که برایت تنگ می شود تمام خیابانها را با یادت پیاده می روم ! پ.ن : اینو واقعاِ واقعا از ته دلم گفتم.
-
شوخی شوخی
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 11:12
این شعرو شنیدی؟ "بچه ها شوخی شوخی سنگ می انداختند ولی گنجشک ها جدی جدی میمردند" - نه... مال کیه؟ _اینش مهم نیس... خواستم بگم شوخی شوخی حرفایی میزنی که جدی جدی دلم میشکنه
-
شعرِ تو
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 17:06
پرده پنجره را باد درید عشق را با تو ندید عشق را بی تو ندید من تورا نور،خدا،عشق من تورا بی تو نخواهم من تورا همین که باید من تورا با تو که شاید من تورا نه آن که شاید من تورا نه آن که باید من تورا بی تو نخواهم من تورا عشق ، عشق، عشق من تورا با عشق نخواهم من تورا بی نیاز،با نیاز، پرنیاز من تورا با تو نخواهم من تورا تا...
-
عشق نیرویی بجز از خود است !
جمعه 18 آذرماه سال 1390 21:28
آی ... پوریا ، تو کیستی ؟ چیستی ؟ از کجایی ؟ قدم از چه بر زمین گذاشته ای ؟ در تو ، این چیست که میجوشد و می خروشد ؟ در تو این کیست ؟ خودت ؟ اگر این است پس کشمکش ات از چیست ؟ ((خود)) که بندی دلاور بود . پس آنچه هست چیزی بجز ((خود)) است. شاید پاره ای از خود. شاید هم دیگریست از درون تو برخاسته؟ شاید. شاید از آغاز چنین...
-
قاب عکس 10# احتیاج انسان را مهربان میکند !
جمعه 18 آذرماه سال 1390 21:07
-
عاشورای حسینی - 1390
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 17:35
به علت بالا بودن حجم عکس و دیر لود شدن صفحه اصلی ، عکس رو به ادامه مطلب منتقل کردم !
-
چند روزی تعطیلی
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 03:12
دو شنبه ؛ یه استکان چای ؛ بخاری ؛ کمی باد ؛ فکری خسته ؛ دستانی بی حس ؛ خودکاری بی روح و کاغذی سفیدِ سفید. ذهنی آشفته ؛ قلبی پر درد و نگاهی نگران. انبوهی کتاب برای پایان ترم و دلی تنگ ِ تنگ ِ تنگ . یه خونواده دل گرم ؛ دل گرم به پسری پر درد. نگاه برادر و خواهری که روز به روز مهربان تر با داداشی و روز به روز بزرگتر. لحن...
-
قاب عکس 9# تاسوعای حسینی - 90
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 02:33
-
بخاطر یک سالگی فراق
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 12:26
من دلخورم... نه به خاطر کارهایی که کردی... بلکه به خاطر کارهایی که نکردی... واسه حرفایی که نزدی . واسه اون روز که دستمو نگرفتی ! واسه نامه ای که بهم ندادی. خب باید بدونی چقدر دوست داشتم. باید بدونی واسه چی این همه راه رو اومدم. واسه چی واسه خودم هیچی نخواستم. اون روزا که همه زندگیم بودی زندگیم خیلی خوب بود. خیلی شیک...
-
چند همکلاسی
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 02:43
حتما شده بعضی وقتا احساس کنی دیگه این روزا برنمیگرده ! الان دقیقا همون روزاس ! مطمئنم دیگه بر نمیگرده و تا آخر عمر واسم خاطره میشه. خاطه هایی خیلی خیلی شیرین. داشتن چندا دوست خوب. داشتن چندتا همکلاسی که واقعن دوسشون دارم. امیدوارانه میگم اونا هم دوسم دارن. ینی تا الان که اینجور بوده. شاید از این دوران بیشتر از این...
-
به اجبار
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 02:27
تا حالا شده فکر کنی یک نفر اسلحه گذاشته روی سرت و اگر وبلاگ را آپدیت نکنی ماشه را میکشد؟ نشده؟ الان من همچین حسی دارم، انگار مجبورم کرده اند که پست جدید بدهم بیرون! ولی شما مجبور نیستید این را بخوانید، منظورم از شما همان شیش نفریست که آدرس این وبلاگ را دارند. چرا فقط شیش نفر آدرس این وبلاگ را دارند؟ چرا انقدر سکرت؟...
-
منتخب از اشعار فروغ فرخزاد
شنبه 28 آبانماه سال 1390 11:57
میان تاریکی ترا صدا کردم سکوت بود و نسیم که پرده را میبرد در آسمان ملول ستاره ای میسوخت ستاره ای میرفت ستارهای میمرد ترا صدا کردم ترا صدا کردم تمام هستی من چویک پیاله شیر میان دستم بود نگاه آبی ماه به شیشه ها میخورد ترانه ای غمناک چو دود بر میخواست زشهر زنجره ها چو دود میلغزید به روی پنجره ها تمام شب آنجا میان سینه من...
-
اندوه تنهایی (فروغ فرخزاد)
شنبه 28 آبانماه سال 1390 11:54
پشت شیشه برف میبارد پشت شیشه برف میبارد در سکوت سینه ام دستی دانه اندوه میکارد مو سپید آخر شدی ای برف تا سرانجام چنین دیدی در دلم باریدی ... ای افسوس بر سر گورم نباریدی چون نهالی سست میلرزد روحم از سرمای تنهایی میخزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی دیگرم گرمی نمی بخشی عشق ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نومیدیست خسته...
-
روز های اول سال جدید
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 10:25
چند وقته اومدم دانشگاه انگاری تموم غصه های دنیا ریخته رو سرم. نمیدونم چمه ! اصن حالم جالب نیس ! نمیدونم آخه چرا اینجوری شدم ؟!!! مگه چی دیدم؟ چی شده ؟ چیکار کردم ؟ البته خب شاید بدونم. همون روز اول که رسیدم یکیو دیدم که همه خاطرات دو ترم گذشته یادم اومد ! همه دلتنگیا رو دلم سنگینی کرد. اون که نمی فهمید با بغض باهاش...
-
دبستان
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 04:15
دبستانمون به خونمون زنگ می زدن برای پوریا جایزه بیارید که بیست شده بعد به اسم خودشون میدادن به من , منم همش می دونستم اما به روم نمیوردم به یک استکان حرف بپیوندید