یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت
یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت

کنایه از بزرگ شدن است.

کوچک تر که بودیم چیزی از دنیا و حرف ها و سرکار رفتن ها نمیدونستیم. دنیا ساده تر بود و آدم ها ساده تر و ما ساده تر. مد شده که هرکس شاشش کف کند بزرگ شده و وقت زن گرفتنش رسیده. یا به عبارتی هنوز شاشش کف نکرده همان هنوز بزرگ نشده ی خودمان بود. ما هم که کنجکاو، هر روز چک میکردیم ببینیم کف می کند یا نه. 

یکی از همان روزهای همیشگی، تفریح رفته بودیم و همه خوش و خرم و یکی کباب سیخ میکرد، یکی لم داده بود، یکی بازی و هرکسی مشغول بود. ما هم با پسرخاله ها و پسر دایی ها به سر و کول هم میزدیم. دم دم های ظهر بود که با پسرخاله روانه ی دستشویی صحرایی شدیم و یکی مراقب و دیگری حین عملیات سری. کارم که تمام شد، نگهبان شدم که از حیثیت و آبروی پسرخاله هنگام دستشویی کردن محافظت کنم که سر و صدایش بلند شد. با تمام وجودش داد میزد. وااااای، بیاااااین. جیغ میزد و خودش را به در و دیوار میکوبید که همه به سرعت خودشون رو به ما رسوندن از ترس مار یا هر اتفاق بدی. من هم که هنگ. 

همه با هم گفتند: چی شده؟ پسرخاله هم با صدای بلند داد میزد من زن میخوام. همه گیج و مبهوت که این بچه ی 12 ساله وسط بیابون چه به زن گرفتن که داد زد، شاشم کف کرده. خودتون گفتین هروقت شاشت کف کرد زن بگیر. 

آقا ما رو میگی، از خنده روی زمین غلت میزدیم. یکی هم پیش قدم شد و با پَس گردنی آب دار پسرخاله رو بدرقه میکرد. زمین و زمان از دست دیوانه بازی های این بچه میخندیدن. از همان موقع بود که فهمیدیم چه کلاه گشادی سرمان رفته بود. 


+خاطرات یک روز ابری.