یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت
یک استکان حرف

یک استکان حرف

نوشته های یک در حال پیشرفت

محبت

یکی از ابزار های قوی، یا حتی میشه گفت قوی ترین ابزار برای استحکام یک رابطه، محبت کردن متقابل هست. محبت کردنِ بدون انتظار، بدون نقشه و پی در پی. برای کسانی که دوستشان دارید و دوستتان دارند.

البته این نکته مهم هست که به چه کسی و چطوری محبت میکنید ولی گاهی میشنوم که برخی افراد در یه رابطه ی پوچ و بی هدف از روی عادت یا هرچیز دیگری ضربه های روحی خورده اند که این رابطه ی بی منطق را پای بی رحمی طرف مقابل و هدر دادن محبتشان میگذارند که در خیلی موارد همه ی افراد جامعه را خطاب میدهند که همه سر و ته یک کرباسند.

به نظر من در این موارد یا نوع محبت درست نبوده یا محبت هدف دار بوده یا اصلا دو طرف به هم محبتی نمیکرده اند و فقط عادات و رفتارهای متداول را تکرار میکردند که محبت کردن تلقی شده است؛ که مثلا میگویند اگر من فلان کار را نمیکردم، اگر من نبودم و … از این دست صحبت ها که ماهیت محبت را زیر سوال میبرد.

این چند سطر را نوشتم که بگویم احساسِ امنیت و آرامش یک احساس غریزی است که تمام انسان ها به آن نیاز دارند. گاهی ممکن است محبت کنید، خوب محبت کنید ولی طرف مقابل این نوع محبت کردنِ شما را نخواهد و نتواند با آن رابطه برقرار کند؛ بهرحال سلیقه ها متفاوت است. این را نگذارید روی بد بودن و سنگ دلی و نفهم بودنِ افراد.

با تمام این وجود نگذارید نهال محبت در وجودتان خشک شود که زندگی بی محبت (محبتِ بدون انتظار) به بن بست میخورد.

خر ؟! پل ؟! میگذره ؟!

بعضی ها خرشون از پل گذشته.
بعضی ها خرشون داره از پل می گذره.
بعضی ها دارن خرشونو راضی می کنن که بره رو پل!
بعضی ها هم اصلا خر ندارن.
بعضی ها هم خر دارن ولی نمی دونن پل کدوم طرفیه!

موضوع انشا : تعطیلات نوروز خود را چگونه گذراندید ؟

به نام خدا


تعطیلات نوروز با تحویل سال خونه دختر دایی شروع شد و بعد حافظیه و سعدی و گشتن و کلی خوشحالی. طبق معمول همیشه اعداد نجومی عیدی گرفتن من به رقم قابل توجه چهار هزار تومان (سند) رسید و بعد از دوازده روز به ده هزار تومن نزدیک شد (نه هزار تومن) که قصد داشتیم بین بچه ها نصف کنیم.

بعد از چند روز تفریح در شیراز بالاخره عازم  اصفهان شدیم و با اینکه دلم میخواست برم بوشهر عروسی امین ولی نشد و شرمنده شدیم!

سفر به اصفهان با یازده نفر خوب طبیعتا باید خوش بگذره که همینطور هم بود و کلی عکس و تفریح و خنده و کلی خاطره. این سفر که حدود پنج روز طول کشید کلی روحیه ام رو عوض کرد و سرزنده و شاداب شدم.

روز دوازده فروردین هم که برگشتیم خونه که مهمونای بسیار خوبی خونه داییم بودن که با اونا چند روز آخر تعطیلات رو فوق العاده خوب گذروندیم. دختر داییم و شوهرش و خواهر شوهرش و بچه های خواهر شوهرش و داماد خواهر شوهر دختر داییم مهمونای ما بودن که با وجود اونا خیلی شاد بودیم!

نا گفته نماند یکی از این مهمونا دختری بود که من به شخصه با اینکه زیاد نمیشناختمش ولی خیلی قبولش داشتم که این چند روز فهمیدم بهتر از اون چیزی هست که من فکرشو میکردم ! ( حالا چرا اینو گفتم ؟ ) واسه اینکه خیلی حرف و حدیث ها پشت سر من و این بنده خدا بود که با ازدواج ایشون همه چیز تموم شد و خیال ما راحت شد؛ که باز هم میگم در خوبی ایشون هیچ شکی نیست!

خب تعطیلات نوروز هم به خوبی ِ هرچه تمام تر به پایان رسید و دیگه باید برم به دیار درس و دانشگاه که خب دلم واسه همه دوستام تنگ شده! برم ببینمشون! کلا دانشگاه و دانشجویی یه حال دیگه داره که فقط باید در اون شرایط باشی که درک کنی!



بخشی از دکلمه های روزمره

در اوایل دوستی و با هزاران مشکلات سر راه : 
اینا حسودن :| گاومو میفروشم برات دامن قاسم ابادی میخرم :] بعدم میبرمت شهر پیش قمر خاتون سیبیلاتو با ماشین بزنه بعدش دستتو میگیرم توو خیابونا با هم راه میریم تا همه بفهمن که من واسه تو هستم و تو واسه من. بعدش میریم پشت زندان یه دس فالوده شیرازی با آب لیمو میخوریم و میریم حافظیه یه فال واست میگیرم. میگن حافظ همه فالاش خوبه . همش.

پس از چند ماه رفاقت و دعواهایی که شیرینی زندگی هستن :
گیست رو واسه من بلند میکنی؟ این بود جواب همه محبتا و سنگ صبوریام؟  پاره بشه اون چادری که واسه تولدت گرفتم . پاره بشه
از همون اول باید میچیدمت... باید میذاشتمت سر خیابون ، میذاشتمت توی پارک با دوتا عوضی دوس بشی ببرنت...
حالا دیگه میری با غربی ها؟ ایناى که میرن اون ور آب بى حیایى میکنن دارن حرف اغا رو زمین میندازن. دختر خوب امسال سالِ تولید ملیه...
برو دیگه نمیخوام ریخت و قیافت جلو چشام باشه !!!




+ لازم نیست که تکرار کنم که وابستگی عنه، خره، گابه، کوفته، زهرماره... خودتون بفهمید دیگه
+ پس از سه روز تنهایی : نه بمان هنوز...


به بهانه ی سال جدید

خب؛ مثل اینکه عید شده و منم باید به نوبه خودم به همتون تبریک بگم و از همینجا بگم خیلی دوستون دارم!

خب پس دوستون دارم. عیدوتونم مبارک . برین دیگه. خیلی زیاد باهاتون احوالپرسی کردم   


اند احوالات این روزها هم باید بگم که همه چی به خوبی و خوشی پیش میره و خوش و خوشحال هستیم! صلوات



+ اینم لینک صحبت ها در اولین روز سال 1391   - Download

+ اولین پست سال 1391

بیشعوری


بسیاری از مردم عقیده دارند: "شاید من نتوانم بیشعوری را تعریف کنم، اما قطعا وقتی بیشعوری را ببینم می شناسمش" و این سخن درستی است. تقریبا همه در این امر اتفاق نظر دارند که یک بیشعور کسی است که رفتار وقیح و نفرت انگیزی را به صورت کاملاً ارادی و عمدی از خود بروز می دهد و از ایجاد اختلالی که در کارها به وجود آورده و آزاری که به دیگران رسانده قلباً بسیار خوشحال است. البته همیشه منتقدانی هستند که به این نوع تعریف معترضند و آن را از طرف یک درمانگر متخصص ، زیادی دم دستی و... میدانند. پاسخ علمی من هم در مقابل این است: آنقدر اعتراض کنند تا جانشان در بیاید...!

به بهانه ی تولدت در این شب سرد با قلبی گرم

خب باید بگم که در روزهایی که گذشت تولد کسی هست و شاید بهتر باشه بگم بود که من فوق العاده قبولش دارم و به اندازه مامان بابام بهش احترام میذارم و واسش ارزش قائلم. چون توو سخت ترین شرایط تنهام نذاشت و همیشه تا هرجا تونسته کمکم کرده. خوب قاعدتا اینجور دوستا رو باید رو چشم نگه داشت نه دوستایی که یه روز هستن و یه روز نیستن. به هر حال میخواستم از همینجا بهش تبریک بگم و بگم که همیشه خاطرش و اسم عزیزه و هیچوقت فراموشش نمیکنم.  

 

بعدا یه متن خوشگل بخاطر آغازت خواهم نوشت...

My Boo

 

 

دوستان عزیز برای گوش کردن بوو های من میتونین اینجا کلیک کنید و شاید لذت ببرید. ممنون میشم نظر هم بدین. 

این چند روز هم اصلا وقت ندارم بیام اینجا. به هرحال دلم براتون تنگ شده! باز میام.

به بهانه ی تحول

گذر باید کرد ! عوض باید شد ! من در اندیشه بارانم و تو ... به صدای پای آب دل بستی ... گذر باید کرد ، رفت ها باید باخت ،  باخت ها باید شد، برد ها باید دید ، تا به دریا رسید ! من گذر کردم از این حس ... تو ندانی و منی همچون تو به ته خط شاید ، باز گشتم ......

+ [  خودم . یعنی : پ.عین ]

برای خواهر عزیزم !



روز فروغ تو باد می آمد. دنیا مدهوش از آمدنت بود. جهان را میگفتی ، انگار آشفته بود. انگار آمادگی حضورت را نداشت. نمیدانست با این اتفاق چه کند. ترس بر اندام دنیا افتاد و شهر لرزید و باد هراسان به دور خود میچرخید...

خورشید در حال غروب بود؛ خورشید هم نتوانست تورا ببیند. رفت و رفت ...

و تو آمدی و جای خورشید تابیدی ، جای باد فریاد زدی و جای زلزله شهر را لرزاندی ...

تو آمدی تا بتابی ، بتابی بر و خود و خانواده ات... آمدی تا زن باشی، تا بگویی من زن هستم و با حس زنانه ات قلب دنیایی را در دست گیری...

هوا را میگویی ؟ پگاه بود و او نیز نتوانست پگاه باشد. پگاهی رفت و پگاهی آمد. پگاهی آمد تا صبح را در قلبش گیرد، شب را در سکوتش بشکند و خورشید را در چشمش طلوع کند و گل را از احساسش به زانو در آورد.


خواهر بهتر از وجودم ، آمدی تا با آمدنت دنیایی را بشکافی ، ساده باش آما بی انتها ، آرام باش اما پرشور ، بی قرار باش اما برقرار ... تولدت مبارک ...



+ از طرف برادرت

+ وبلاگ خواهرم