حالا که نمی آیی ، من هستم و یه وصیت نامه . من که چیزی ندارم جز یک دل که برای تو و یک دفتر شعر آن هم برای همه
هر روز با خودم فکر میکنم این روزها که نیستی ، تا سحر چی میشه ؟!
به چیا باید فکر کنم ؟ به همه ی خاطره ها ؟ یا به نبودنت ؟ به قبل از تو یا بعد از تو ؟
فقط اینو میدونم که دیگه نیستی ... من موندم و یه عالمه خاطره ...
رونوشت به بعضیا ( همکلاسی)
فقط واسه رفع تکلیف بود
آغوشم خسته است
شانه هایم خسته است
چشمهایم خسته است
نبضم آهسته میزند
.
.
.
.
تو را کم دارم!